درک الگوهای ارتباطی یک زوج موفق، نیازمند فرو رفتن در اعماق روان و نیروهای ناخودآگاهی است که روابط بین فردی را شکل میدهند. مهارتهای ارتباطی در یک رابطه، صرفاً محدود به کلام و شیوههای بیان خواستهها نیستند؛ بلکه ریشه در تاریخچه روانی، تعارضات حلنشده، و ظرفیتهای درونی هر فرد برای تحمل و تبدیل تجربیات خام هیجانی دارند.
در این مقاله، به بررسی این مهارتها از منظر دو نظریهپرداز برجسته روانکاوی، زیگموند فروید و ویلفرد بیون، خواهیم پرداخت. فروید با تمرکز بر غرایز، ناخودآگاه، و تکرار الگوهای دوران کودکی (انتقال)، پایههای تحلیل رابطه را بنا نهاد؛ در حالی که بیون با معرفی مفاهیمی چون ظرف و مظروف، عناصر آلفا و بتا و ضرورت رویاورزی مشترک، ابزارهای عمیقتری برای درک تعاملات ناخودآگاه زوجها ارائه داد.
۱. نگاه فروید: ناخودآگاه، غریزه، و تکرار سرنوشت
فروید، پدر روانکاوی، رابطه زناشویی را در بستر درگیری دائمی بین غرایز زندگی (اروس) و غرایز مرگ (تاناتوس) و همچنین ساختار سهگانه شخصیت (نهاد، من، من برتر) میبیند. مهارتهای ارتباطی موفق از دید فروید، در گروی توانایی زوجین در مدیریت این تعارضات درونی و بیرونی است.
الف. نقش لیبیدو و ابژه عشق (Object-Choice)
از نظر فروید، عشق و ارتباط صمیمی از نیروی غریزی جنسی (لیبیدو) نشأت میگیرد که به سمت یک «ابژه» معطوف میشود. نحوه انتخاب این ابژه (همسر) و کیفیت رابطه، اغلب یک بازنمایی (Recovery) ناخودآگاه از اولین روابط مهم زندگی، یعنی رابطه با مراقبان اولیه است.
انتقال (Transference): یکی از چالشهای اصلی ارتباط در ازدواج، پدیده انتقال است. زوجین به طور ناخودآگاه، احساسات، انتظارات، و الگوهای تعاملی خود با والدین یا خواهر و برادرهایشان را بر روی شریک زندگیشان فرافکنی میکنند. یک ارتباط موفق نیازمند این است که زوجین به تدریج بتوانند این پدیدهها را بشناسند و به جای واکنش بر اساس الگوهای کهنه، با واقعیت شریک زندگیشان ارتباط برقرار کنند.
دو سوگرایی (Ambivalence): فروید معتقد بود که هر رابطه عاشقانهای شامل ترکیب پیچیدهای از احساسات مثبت (عشق و دلبستگی) و منفی (نفرت، پرخاشگری، و حسادت) است. در یک رابطه موفق، زوجین توانایی تحمل این دو سوگرایی را دارند و اجازه نمیدهند که میل به وحدت و نزدیکی، توسط میل به جدایی و پرخاشگری از بین برود. مهارت ارتباطی در اینجا، توانایی بیان سازنده احساسات منفی بدون تخریب رابطه است.
ب. سازش میان «نهاد» و «من برتر»
ارتباط در رابطه، میدانی است برای به تعادل رساندن خواستههای نهاد (میل به لذت و ارضای فوری) و محدودیتهای من برتر (وجدان و هنجارهای اجتماعی). من فرد باید بتواند به عنوان یک میانجی عمل کند و خواستههای غریزی را به روشهای مورد قبول اجتماعی و در چارچوب رابطه، بیان و تعدیل کند.
مهارت ارتباطی مطلوب در دیدگاه فروید، توانایی به تعویق انداختن لذت (Delay of Gratification) و مذاکره برای ایجاد راههای ارضای متقابل، به جای سرکوب یا تخلیه هیجانی خام (Acting Out) است.
۲. دیدگاه بیون: ظرفیت روانی و کارکرد آلفا
ویلفرد بیون، به عنوان یکی از پیروان مکتب روابط شیء، تمرکز خود را بر چگونگی هضم و مدیریت تجربیات هیجانی درونی و بین فردی قرار داد. نظریه او درباره ظرف و مظروف (Container-Contained) چارچوب قدرتمندی برای درک چگونگی عملکرد مهارتهای ارتباطی یک زوج موفق ارائه میدهد.
الف. نظریه «ظرف و مظروف» و «همانندسازی فرافکنانه»
بیون مشاهده کرد که نوزاد احساسات طاقتفرسا و خام (که آنها را عناصر بتا مینامید) را نمیتواند تحمل کند و به طور ناخودآگاه آنها را با مکانیسم همانندسازی فرافکنانه (Projective Identification) به مادر منتقل میکند.
عناصر بتا: تجربیات هیجانی خام، اضطرابهای حلنشده، احساسات غیرقابل تحمل (مثل خشم، ترس، حسادت) که فرد نمیتواند آنها را درک یا به زبان بیاورد.
کارکرد آلفا (Alpha-Function): ظرفیت روانی برای دریافت، تحمل، پردازش، و تبدیل عناصر بتا به عناصر آلفا (تجربیات هیجانی قابل تفکر، رویاپردازی، و بیان کلامی).
ظرف (Container): در ابتدا، این نقش را مادر (یا مراقب اولیه) ایفا میکند و در بزرگسالی، شریک زندگی است که به عنوان ظرف عمل میکند.
ب. ارتباط به مثابه «ظرفیتسازی متقابل»
از دید بیون، یک ارتباط موفق، یک فرآیند دائمالتغییر و متعامل است که در آن، زوجین نقش ظرف و مظروف را به طور مداوم با یکدیگر تبادل میکنند.
ظرفیت تحمل: مهارتهای ارتباطی موفق نیازمند آن است که هر دو نفر، ظرفیت تحمل اضطرابها و احساسات منفی (عناصر بتا) شریک زندگیشان را داشته باشند. زمانی که یکی از زوجین مضطرب، خشمگین یا ناامید است، نفر دیگر باید بتواند بدون دفاعی شدن فوری، پاسخ متقابل با خشم، یا نادیده گرفتن، آن احساس را درون خود نگه دارد و آن را پردازش کند.
تبدیل و بازگرداندن: پس از پردازش (کارکرد آلفا)، فردِ «ظرف» باید بتواند آن احساس را به شکل قابل فهم و قابلهضم (عناصر آلفا) به شریک زندگیاش بازگرداند. این عمل، جوهره همدلی و تأیید هیجانی است. برای مثال:
ارتباط ناموفق (عدم ظرفیتسازی): "تو همیشه غر میزنی! اصلاً مشکلی وجود نداره، آروم باش." (پس زدن مظروف و عناصر بتا)
ارتباط موفق (کارکرد آلفا): "متوجه شدم که امروز خیلی آشفته و نگران هستی. بهنظر میاد که این فشار کاری داره اذیتت میکنه. دوست داری در موردش حرف بزنیم؟" (دریافت، پردازش و بازگرداندن به شکل قابل فهم)
توسعه کارکرد آلفا درونی: در نهایت، با تکرار این فرآیند موفق، فردِ «مظروف» یاد میگیرد که چگونه اضطرابهای خود را درونی و تفکرپذیر کند. این رشد روانی، هدف نهایی ارتباط در دیدگاه بیون است: توسعه ظرفیت تفکر و رویاورزی.
۳. مهارتهای ارتباطی موفق: سنتز فروید و بیون
بر اساس تحلیلهای فروید و بیون، مهارتهای ارتباطی در یک زوج موفق، باید ویژگیهای زیر را داشته باشند:
۱. ارتباط ناخودآگاه: شناسایی «انتقالها»
زوج موفق میدانند که اغلب مشاجرات و تنشها، ریشه در مسائل فعلی ندارند، بلکه ناشی از طرحوارههای حلنشده دوران کودکی (انتقال) هستند. مهارت در این زمینه، نه تنها «گفتار» خوب، بلکه توانایی تأمل (Reflection) و پرسیدن سؤالاتی از خود است:
آیا این خشم شدید واقعاً برای این موضوع کوچک است، یا شبیه احساسم نسبت به اقتدار پدرم است؟
آیا وابستگی من شبیه به نیازهای برآورده نشده از مادرم نیست؟
پذیرش این پدیده، به جای سرزنش شریک زندگی، به خودشناسی و واقعیتسنجی کمک میکند.
۲. ارتباط هیجانی: ظرفیت «تحمل» و «پردازش»
این بُعد، همان کارکرد آلفای متقابل بیون است. زوج موفق، از دو مهارت اساسی استفاده میکنند:
**گوش دادن فعال به عنوان «ظرف»: ** نه صرفاً شنیدن کلمات، بلکه گرفتن و تحمل کردن هیجان خام فرستاده شده. این یعنی عدم دفاعیشدن فوری، قطع نکردن صحبت، و مقاومت در برابر میل به راهحل دادن.
**بیان هیجان به عنوان «عناصر آلفا»: ** بیان احساسات به صورت تفکرپذیر و مسئولیتپذیر، با استفاده از جملات «من» به جای «تو». برای مثال، به جای "تو منو عصبانی کردی" (عناصر بتا و فرافکنی)، گفتن "وقتی این اتفاق افتاد، من احساس نادیده گرفته شدن کردم" (عناصر آلفا).
۳. ارتباط کلامی: مذاکره میان «اصل لذت» و «اصل واقعیت»
زوج موفق میدانند که هر دو نفر حق دارند بخشی از خواستههای غریزی (فروید) و نیازهای عاطفی خود را ارضا کنند.
صداقت رادیکال و آسیبپذیری: داشتن جرات برای ابراز فانتزیها، ترسها، و ضعفها بدون ترس از طرد شدن یا قضاوت شدن توسط «من برتر» شریک. این آسیبپذیری (Vulnerability) به صمیمیت واقعی (که فروید آن را وحدت اروسی مینامید) کمک میکند.
تفکیک و تمایز (Differentiation): در عین حال، زوجین باید بتوانند مرزهای روانی خود را حفظ کنند. ارتباط موفق به این معنا نیست که همیشه یکی شوند، بلکه به معنای احترام به استقلال و فردیت یکدیگر است—توازنی ظریف میان یگانگی (Oneness) و جدایی (Separation).
۴. ارتباط عمیق: رویاورزی مشترک (Shared Reverie)
بیون اصطلاح رویاورزی (Reverie) را برای حالت ذهنی پذیرا و غیردفاعی مادر (یا درمانگر/شریک) هنگام دریافت احساسات کودک (یا مظروف) به کار میبرد.
رویاورزی مشترک، مهارت نهایی ارتباطی است که در آن زوجین میتوانند به یکدیگر کمک کنند تا تجربیات حلنشده، زخمهای روانی قدیمی، و اضطرابها به صورت رویاهای قابل پردازش درآیند و در ذهن مشترک زوجین معنی پیدا کنند.
این ظرفیت به زوجین امکان میدهد که در مواقع بحرانی، با یکدیگر صمیمیتی فراتر از کلام داشته باشند و یک فضای ذهنی (Mental Space) امن ایجاد کنند که در آن رشد روانی امکانپذیر باشد. این فضا، جایی است که عشق (اروس فروید) به تعالی میرسد و زوجین میتوانند نه تنها در شادی، بلکه در درد و رنج نیز به بلوغ برسند.
جمعبندی: ارتباط، رهایی از ناخودآگاه
مهارتهای ارتباطی در روابط موفق، از دیدگاه فروید و بیون، فراتر از تکنیکها و روشهای سطحی هستند. آنها ریشه در ظرفیت روانی فرد برای تحمل و مدیریت اضطرابها و تمایلات ناخودآگاه دارند. یک زوج موفق، زوجی است که در آن:
اثرات ناخودآگاه (انتقالها، دو سوگرایی، و خواستههای نهاد) به رسمیت شناخته میشوند و با آنها به شیوهای بالغانه برخورد میشود (دیدگاه فروید).
فضای هیجانی برای تبدیل و پردازش اضطرابها و تجربیات خام (عناصر بتا) به افکار قابل فهم و مشترک (عناصر آلفا) فراهم میشود (دیدگاه بیون).
شریک زندگی به عنوان یک «ظرف» عمل میکند و نه یک هدف برای تخلیه هیجانی، که این امر نهایتاً منجر به رشد و بلوغ روانی هر دو طرف در رابطه میشود.
در نهایت، ارتباط موفق در رابطه زناشویی، نه به معنای فقدان تعارض، بلکه به معنای ظرفیت مشترک برای تحمل، تبدیل، و تفکر درباره جنبههای تاریک و ناخوشایند روان خود و دیگری است؛ مسیری که در آن، هر دو فرد از تکرار اجباری الگوهای گذشته رها شده و یک هویت مشترک و جدید را خلق میکنند.
تحلیل روانکاوانه مهارتهای ارتباطی در روابط زناشویی موفق: از «ناخودآگاه» فروید تا «ظرف-مظروف» بیون